!ولم كن! خسته ام

Wednesday, June 30, 2004

بچه های خوشبخت

امروز يه بچه ۱۴-۱۵ ساله رو تو لباس رسمی کارگران شهرداری ديدم. بايد خوشحال باشم يا ناراحت؟ آخه خيلی خوشبخت تر از اون کوچولوهای فال فروش به نظر ميومد

Tuesday, June 29, 2004

رو کم کنی

دنبال يه دادگاهی ميگردم که بتونه رومو کم کنه. خيلی پررو شدم به خدا

Monday, June 28, 2004

حرف


ديشب ميخواستم بگويم ... ميخواستم بگويم...
چه فايده تکرار ميخواستم ها
اماگفتم... گفتم...
چه فايده تکرار نبايست ها
کاش کر بودی
در چشمان من همه چيز ممکن است

Sunday, June 27, 2004

امیر


مرگ کبوتر در اوج
و باران
نه بر آسمان بی کبوتر
که بر چشمی
که پرواز را ناکام مرد
شربت مرگ عجب زهری است بر دل بازماندگان!!!
ديدن اين در ماه تير امير را به يادم آورد. روحش شاد.

Saturday, June 26, 2004

بهشت داغ

مرا وعده میکنی به بهشتی
.... از حوری وقلمان وجوی شیر وحوض عسل و
در حضور تو عشق بازی با غیر؟
وتو....؟!؟!؟!
خلف وعده میکنی؟
پس چه شد وعده آزادی
با این همه بند که گذاشته ای
!!!اینها را که اینجا هم داریم با وفا

Friday, June 25, 2004

سبکبار


ديگر نميشنوم
ديگر فرياد نميزند
سرزنش نميکند
نفس هم نميکشد
باخته
نميدانم به چه
شايد به هيچ...
حتما به هيچ
به هر حال باخته
مرده
ترازوهای دروغگو
اگر من واقعا ۵۰ کيلو بودم
او از پا در نميامد
بار وجدان بر هيچ ترازويی سنگينی ندارد

Thursday, June 24, 2004

دیوار شکسته

خواهر شوهر خاله بنده که زلزله بم رو ۴۰ روز قبلش پيش بينی کرده بود فرمودند که از تاريخ ۱۵ تا ۲۰ تير تهران هم آره ( اونم ۸ ريشتر ). منم هر روز که ميخوام از شرکت بزنم بيرون نت بوک مدير عاملمون رو جای امن ميذارم. آخه خيلی حيفه

Wednesday, June 23, 2004

از اون لحلظ

بعضيا ميگن دو دو تا ميشه پنج تا. از اونجايی که اونا از اون لحاظ حرف ميزنن حتما درست ميگن. بعدم تازه بعضی وقتا بعضيا يه حرفايی ميزنن که آدمايی که از يه لحاظ ديگه ان يه جاشون ميسوزه

خرافات

ديی ريری دی ريری رييييييی
ديی ريری ديی ريری رييييييييی
ديييیری دی ديريی ديرييييييی
ديی ريری دی ريری رييييييی
ديی ريری ديی ريری رييييييييی
ديييیری دی ديريی ديرييييييی
ديريريريی ريريييی
اين نسخه از آهنگ زبل خان رو پشت ديکشنريم نوشته بودم که روز امتحان به جاش آهنگ همينه رو نزنم با دهنم. آخه هر وقت اينطوری ميشد من امتحانم رو خراب ميکردم.
چيه؟ فکر کرديد خود خر کنی فقط با دعا و جادو جنبل انجام ميشه؟ نچ. اينجوری ام ميشه.

Tuesday, June 22, 2004

حجم مينياتوري

از همون اول که از اين نوآوری در هنر ايرانی شنيدم کلی روحم تازه شد

نزن آقا! نزن

ديوونه هه هی با چکش ميزده سرش. ميگن ديوونه چرا اينجوری ميکنی؟ ميگه آخه نميدونيد وقتی ديگه نميزنم چه حالی ميده.
حالا اين حکابت ماس. اگه من بدونم کدوم روح ديوونه ای اين چکش زندگی رو پيشنهاد کرد بيچارش ميکنم. فکر کنم از اعضای شورای نگهبان آسمونا بوده. يا شايد هم مقام معظم رهبريش. چون اگه آدم عاديش بود اولا که خواستش به یه ور کسی هم نبود. دوما که جرات نميکرد خواستشو بگه. سوما هم که اين افکار جفنگ مال يه روح عادی نميتونه باشه. تازشم يه همچين حکمی واسه اين که اجرا بشه حتما نياز به امضای بزرکان داره مثل امام زمان. امام زمانا هم که فقط واسه شورای نگهبانيا امضا ميکنن نامردا.
آقا جان به هر حال من نميدونم اونجا چه خبره. اما جان من بسه! نزن ديگه!

Monday, June 21, 2004

مست

مستی هم نه
حتی مستی هم
هيچ شتابی
بر راهی
که نيست
به جايی
که ميدانم
.
ايست
تقسيم بر مجذور زمان
ميشود صفر

Sunday, June 20, 2004

مست

امروز میخوام اگه بشه مست کنم, واسه اولین بار. اگه موفق شدم واستون تعریفش میکنم

Friday, June 18, 2004

مومن

گاهی فکر میکنم که کاش اون ایمان کور دیروزامو داشتم. کاش هنوز فکر میکردم که میدونم درست چیه غلط چیه. کاش هنوز فکر میکردم خوب و بدو میشناسم .اونوقت بازم کارای درست میکردم و به امید بهشت میخوابیدم و آرزو میکردم که تو همین خوابم بمیرم؛ قبل از اینکه گناهکار بشم. کاش اون موقع خدا حرفمو شنیده بود – البته شنیده که, کاش قبول کرده بود. کاش همونطور احمق مرده بودم. کاش هیچوقت به چراها فکر نکرده بودم. کاش اسم حقیقتو نشنیده بودم, که جز اسم ازش ندیدم و نشنیدم؛ که این افسانه لعنتی جز اسم معنایی برام نداره. گرونه لامسب, خییییلی گرون. روح منم که یه آسمون جل پاپتی بیشتر نیس که, حالا هی بگو پیدا کن! بفهم! آخه چجوری؟ زورش که نمیرسه. شاید برسه, یه روزی؛ اما فعلا که زوزش در اومده, کم آورده نوکرتم, کم آورده خفن تا. حالا هی عمر میخوام که پیداش کنم, با این که میدونم اینجا پیداش نمیشه کرد.
.
.
اما بذار حالا یه اعترافی هم بکنم. میترسم. میدونی از چی؟ از جهنم. از اینکه نکنه حق با اون موقع هام بوده.
اما نه مگه میشه یه طوطی, یه میمون بیشتر مصلحت یه انسانو بفهمه.
همیشه با همین جمله سر خودمو گول میمالم.

.

دکتر شریعتی


امروز سالروز شهادت اندیشمند بزرگ کشورمان دکتر علی شریعتی است. به همین خاطرمیخواهم دو نکته از سخنان او را در اینجا بنویسم.

- کسی که 30 سال سخن گفته و هیچکس از او ایرادی نگرفته, بخاطر این است که 30 سال سخن گفته و هیچکس از او نتیجه ای نگرفته!
- بهترین و زیباترین سخنی که میشنود, سخن حقی است که ارزش عملی داشته باشد و به حرکت بخواند و پیام و دعوت داشته باشد نه فقط حرف درست باشد, حق باشد. زیرا به قول برشت, هنرمند آن نیست که فقط از واقعیت سخن بگوید, بلکه کسی است که واقعیتی را بگوید که اکنون باید گفت چه اینکه این شی یک صندلی فلزی است" بیشک یک واقعیت است.
امروز بیشتر حقایقی که طرح میشود از این قبیل است....
آنچه در جوی میرود آب است هر که بیدار نیست در خواب است
نمد سبز وار از پشم است زیر ابروی مردمان چشم است

Thursday, June 17, 2004

passion

صدا
آهنگ
نگاه
لبریز
بر من
.
لبانم
دستانم
کمرم
.
شور
حرکت
گرما
لذت
خلسه
.
من
زیبا
تبدار
رها
.
نفس میکشد
مفاصلم
پوستم
نفسم
.
و هنوز صدا
بی نگاهی
.
لبانم
دستانم
کمرم
.
حرکت
شور
گرما
لذت
خلسه
.
پوستم
گرمای آب
که میدود
میخندم
می خوابم
.
و فردا باز میخندم
.
.
.
رقص را دوست دارم

جوگیر

ديروز جو گير يک بحث سياسی شده بودم و چقدر وراجی کردم. هر کی خونده خسته نباشه

Wednesday, June 16, 2004

ایرونیا

بعضی ها وقتی گناهی, جرمی, اشتباهی میکنند برای فرار از عذاب وجدان آنقدر توجیه میبافند که سرآخر خود را بزرگترین قهرمان دنیا می بینند.
و چه بسا چنین حکایتها که ما در این خاک پاک گند گرفته ایرانمان داریم.
آخ که این مملکت بی صاحب - که صاحبان مرده اش ما باشیم - در عرصه قربان صدقه کلامی صد تا یه غاز چه دایه های مهربانتر از مادرکه ندارد.
در این طرف که باید ناز و غمزه هزار فامیل قجر و ده هزار فامیل علیه السلام ها را بکشیم که دمتان گرم که ریدید به مملکت رفت. از آنیکی طرف هم که این به اصطلاح ایرانیان فراری هستند که در سختترین سالهای زندگی ما واقعا ایرانیان دردکشیده , در فرنگ امنیت خورده و رفاه سر کشیده اند و حالا ادعاشان میشود که:
مردم ایران همه خرند و املند و هر چه میکشند لایقش بوده اند.
جالب اینجاست که سرآخر هم آه میکشند که "بیچاره ایران ما"
ایران کی؟ ایران تو؟
پس اگر ایران مال توست (که نیست) وتو ایرانی هستی (که نیستی) که فضولات من و بقیه هموطنان امل خرت را میخوری که افاضات میفرمایی و اگرایرانی نیستی (که نیستی) که باز هم فضولات من و هموطنان امل خرم را تناول میفرمایی که می زری.
ایران مال ماست که با تباهی اش تباه شده ایم و با هر ذره ای از آبروی این مملکت که رفته, بی آبرو شده ایم و باز هم هر جا که باشیم با افتخار فریاد میزنیم که ایرانی هستیم.
مال ما که در فلاکت انقلاب به دنیا امدیم و با نکبت جنگ بزرگ شدیم و با خفقان سازندگی نوجوانی کردیم و جوانیمان را به پای آخرین امید به اصلاحات ریختیم و همه را به خاطر این کردیم که ایرانی هستیم و ناممان با ایرانمان با خاکمان و فرهنگمان – هر چند غبار گرفته - میدرخشد.

Tuesday, June 15, 2004

آتشفشان در من

گدازه هايی ميجوشند
شايد آبستن انفجار است
آتشفشان وجودم
تاول گدازه ها بر پوستم شايد
مژده پايانی
شروعی باشند
.....
تاول امروز
روی شصت دست راستم
نميدانم گدازه هايم اصيلند يا غربزده
اگر غربزده اند اينبار دمشان گرم
اما اگر اصيلند
حواله خودشان
ما را که غمی نيست

Friday, June 11, 2004

خواهران و برادران من

اگه مامان و بابا يه ديقه زودتر تصمیم میگرفتن, الان کی به جای من به دنیا اومده بود؟ اونوقت حتما نیمه اسپرم من الان هزار باره حروم شده بود رفته بود پی کارش. اما تخمک همون تخمک بود. پس نصفش شبیه من میشد. تازه اونم نيمه مامانيش.
به عبارتی من دارم به جای نصف همه بچه هایی که به خاطر دير و زود شدن تصميم مامان و بابا اسپرمشون حروم شده زندگی میکنم.
اوه اوه اوه. اوضاع خیطه. حالا دیگه حتما باید خوشبخت بشم. حق دیگرانو که نمیشه ضایع کرد.
بچه های ماههای ديگه دم (با ضم دال) در نيارن. چون هيچ ربطی به من ندارن.

Thursday, June 10, 2004

وبلاگ در زندان

از همین جا به اطلاع قوه محترم قضاییه میرسانم اگر مطلبی مخالف سلیقه شما گفته ام خوب کردم گفتم. منو از زندون میترسونید؟ من جد و آبادم همه پاچه خوار خودتونید پدر سوخته های کره و پنیر با چای شیرین عجب حالی به حالی رحیمی تبارکردنش دیگه چرا..غ قوه یادت افتاد زمین لرزه بزن بریم به سرعت برق و آب به شهیدان کربلا را سربازان امریکا مرگ برانگلیس مرگ بر دیکته چیه که 18 تیرآهن و جواز و پول شهردار منطقه 17 عدد اول و آخرالزمان عج
آخه بی انصافا, اگه اینجام نگیم که میترکیم

Wednesday, June 02, 2004

باغ سيب؟

حالا کی گفته که اینا همه سیبن؟ شاید گندمن, اما انقد گفتن همه چی سيبه ما سيب ميبينيمش.
نتیجه منطقی: مزه سیب و گندم خیلی به هم شبیهه
امروز یه بربری میخورم به عشق پای سیب

باغ سيب


واااای!! چقدر مصرفم بالا رفته این روزا. البته تقصیر من نیستا, نعمت فراوونه, منم نمیخوام اسراف شه. اینه که اضافی هم که میاد میکنمش کمپوت یا مربا واسه روز مبادا.
آره ! اینه حکایت باغ سیب و روح حریص من

Tuesday, June 01, 2004

باغ وحش

شبا مثل خرس ميخوابم. صبح که پا ميشم کلی به دماغم که شده مثل فيل فحش ميدم و با کلی جيغ و داد پشمای روی لبمو ميکنم. بعد خودمو يه گربه شور ميکنم و ميشينم مثل گاو صبحونه ميخورم. بعد مثل اسب ميدوم تا به مترو برسم و اونقدر اون تو عرق ميکنم که وقتی ميام بيرون مثل راسو بو ميدم. بعد تا شب مثل خر کار ميکنم و اونقدر خسته ميشم که آخر وقت مثل سگ پاچه ميگيرم. خونه که ميرم با کلی فشار يه سلام مثل بچه آدم ميکنم و بعد مثل قورباغه پهن ميشم و باز مثل خرس ميخوابم. گند بزنن اين زندگی سگی رو.
.
.
پ.ن: برم بقيه جنسو جور کنم, اين روزا بازار باغ وحش خيلی داغه. يهو ديدی ما هم يه خرپولی چيزی شديم

آفريدگان

هی میخوام دعا کنم, اما به نظرم خیلی بیهوده میاد. خدا این دنیا رو همینطوری که هست آفریده و ما رو گذاشته توش. حالا هی برو منتشو بکش که خدایا این یه تیکه رو بذار ما زیر سیبیلی ردش کنیم
الکی که نيست ما آدما انقدراز ديکتاتوری لذت ميبريم. چون هممون از ايل و تبار خداييم ديگه
جان من ارزش منت کشی رو نداره, دنیایی که هر لحظه مجبور باشی واسه هر چيزی پاچه بخارونی
بذار بگذره. کوتاه, بلند, شاد, غمگین. فقط بذار بگذره
خدا رو چه دیدی؟ شاید اینجا رو که رد کنیم, اوضاع بهتر باشه
...

اما خدایی این زندگی لعنتی خیلی شیرینه