!ولم كن! خسته ام

Wednesday, June 16, 2004

ایرونیا

بعضی ها وقتی گناهی, جرمی, اشتباهی میکنند برای فرار از عذاب وجدان آنقدر توجیه میبافند که سرآخر خود را بزرگترین قهرمان دنیا می بینند.
و چه بسا چنین حکایتها که ما در این خاک پاک گند گرفته ایرانمان داریم.
آخ که این مملکت بی صاحب - که صاحبان مرده اش ما باشیم - در عرصه قربان صدقه کلامی صد تا یه غاز چه دایه های مهربانتر از مادرکه ندارد.
در این طرف که باید ناز و غمزه هزار فامیل قجر و ده هزار فامیل علیه السلام ها را بکشیم که دمتان گرم که ریدید به مملکت رفت. از آنیکی طرف هم که این به اصطلاح ایرانیان فراری هستند که در سختترین سالهای زندگی ما واقعا ایرانیان دردکشیده , در فرنگ امنیت خورده و رفاه سر کشیده اند و حالا ادعاشان میشود که:
مردم ایران همه خرند و املند و هر چه میکشند لایقش بوده اند.
جالب اینجاست که سرآخر هم آه میکشند که "بیچاره ایران ما"
ایران کی؟ ایران تو؟
پس اگر ایران مال توست (که نیست) وتو ایرانی هستی (که نیستی) که فضولات من و بقیه هموطنان امل خرت را میخوری که افاضات میفرمایی و اگرایرانی نیستی (که نیستی) که باز هم فضولات من و هموطنان امل خرم را تناول میفرمایی که می زری.
ایران مال ماست که با تباهی اش تباه شده ایم و با هر ذره ای از آبروی این مملکت که رفته, بی آبرو شده ایم و باز هم هر جا که باشیم با افتخار فریاد میزنیم که ایرانی هستیم.
مال ما که در فلاکت انقلاب به دنیا امدیم و با نکبت جنگ بزرگ شدیم و با خفقان سازندگی نوجوانی کردیم و جوانیمان را به پای آخرین امید به اصلاحات ریختیم و همه را به خاطر این کردیم که ایرانی هستیم و ناممان با ایرانمان با خاکمان و فرهنگمان – هر چند غبار گرفته - میدرخشد.