!ولم كن! خسته ام

Friday, June 11, 2004

خواهران و برادران من

اگه مامان و بابا يه ديقه زودتر تصمیم میگرفتن, الان کی به جای من به دنیا اومده بود؟ اونوقت حتما نیمه اسپرم من الان هزار باره حروم شده بود رفته بود پی کارش. اما تخمک همون تخمک بود. پس نصفش شبیه من میشد. تازه اونم نيمه مامانيش.
به عبارتی من دارم به جای نصف همه بچه هایی که به خاطر دير و زود شدن تصميم مامان و بابا اسپرمشون حروم شده زندگی میکنم.
اوه اوه اوه. اوضاع خیطه. حالا دیگه حتما باید خوشبخت بشم. حق دیگرانو که نمیشه ضایع کرد.
بچه های ماههای ديگه دم (با ضم دال) در نيارن. چون هيچ ربطی به من ندارن.