!ولم كن! خسته ام

Tuesday, November 30, 2004

نفهميدم چند قطره اشک در گودال يخ بسته پياده رو غرق شده بود


زبان دست من را دستی خواهد فهميد؟
زبان دستی را دست من خواهد فهميد؟

Sunday, November 28, 2004

(افسانه برابري(تولد

کي؛ کجا اولين بار
سهم او از او بيشتربود و او انسان بود و او انسان بود
کی؛ کجا اولين بار
او از او بيشتر صاحب دنيا بود و او انسان بود و او انسان بود
کی؛ کجا اولين بار
او از او برتر زاده شد و او انسان بود و او انسان بود
کی؛ کجا اولين بار
فقر زاده شد و او را به اوج برد و او را به هزيز برد و
او انسان بود و او انسان بود
پ.ن: من برای نوشتن نامه ای به مجلس که رونوشت آن را به روزنامه های کثيرالانتشار و صدا و سيما و سايتهای خبری خواهم فرستاد تا تقاضای ترتيب دادن يک برنامه بحران برای جمع آوری کودکان خيابانی کنم احتياج به همفکری دوستان دارم. لطفا پيشنهادات خود را به ای-ميل من بفرستيد

Thursday, November 25, 2004

مغز يخ كرده از هر فكري تهي است

با شکمهای سير زير سقفهای محکم کنار شوفاژهای داغ جلوی کامپيوترهای وصل به همه دنيا نشستيم و هی حرف ميزنيم. هی حرف ميزنيم. اما ديشب کسانی با شکمهای گرسنه زير هيچ سقفی بی هيچ گرمايی زير پنجره های ما يخ زدند و مردند و هيچ صدايی از هيچ حلقومی بيرون نيامد
اين بار شعار نه. بچه ها واقعا بياييد کاری کنيم. از همين جا. يه روزی تو همين هفته ای که مياد. بياييد يه جايی جمع شيم و يه فکری بکنيم. به خدا ميشه پا رو از شعار فراتر هم گذاشت
بالاخره اين همه مسجد در بسته بايد يه جايی به درد بخوره. خواهش ميکنم بياييد اين بار واقعاْ‌ يه کاری بکنيم

Tuesday, November 23, 2004

آسمون قشنگ تره يا زمين؟

Sunday, November 21, 2004

سرزمين من


(تا حالا فکر کردين که بهشت چقدر شبيه ايرانه؟ (يا شايد هم ايران شبيه بهشته
يك: اختلاف طبقاتی
به حال اماما و پيامبرا و شهيدا و ... غبطه بخوريد
افسوس عمر تلف شده رو بخوريد
غصه اين رو بخوريد که خيلی از اون بالاييا پايينتريد
دو: پارتی بازی
اگه اون بالايی ها ازتون خوششون بياد. اگه خوب پاچه خوريشونو کرده باشيد به نوکريشون پذيرفته ميشيد
سه: فساد
شکمبارگی
بی بندوباری جنسی
چها: بی معرفتی
حتی ياد ننه بابا و بر و بچز هم نميافتيد
پنج: قساوت قلب
ميدانيد که ديوار به ديوارتان دارند همنوعانتان را به بدترين وجه ممکن شکنجه ميدهند و ککتان نميگزد که هيچ تازه ميگوييد حقشان هم هست
...و
!!!قربونش برم بهشتی ساخته تو سرزمين امام زمان

Thursday, November 18, 2004

خاطره


من و مهدی روزی ۲ تومن ميگرفتيم ميرفتيم مدرسه. دوکون* دم مدرسمون يه شوکولات کاکائو هايی داشت که شبيه سوسک بودن. انقده دوست داشتم از اونا بخرم. هر روز وقتی از خريدن لواشک و آلوچه خلاص ميشدم به خودم قول ميدادم که فردا لواشک نخورم و عوضش پس فردا يه تومن اضافی از مامان جايزه بگيرم و اون شوکولاتو بخورم. اما من تا آخر سال به قول خودم وفا نکردم و نتونستم اون سوسک لعنتی رو بخورم
سال ديگه که پول توجيبی من شده بود ۵ تومن سوسکه ديگه بزرگ شده بود و کمتر از ۱۰ تومن نميفروختنش

(* با تشديد ک خوانده شود - (بيتربيتا درست بخونن. اگه درست نخونن هم اشکالی نداره
پ.ن: توجه داشته باشيد که در اين خاطره سوسک نابکار نميتواند زيادی به خود مغرور شود. چون ارزش او در طی يک سال ۲ برابر شد در حاليکه ارزش من در همان بازه زمانی ۲.۵ برابر شد. نتيجه اينکه حالا من نه تنها سوسک بلکه حتی هزارپا و عقرب هم ميتوانم بخرم

Wednesday, November 17, 2004

ندا

امروز همش منتظر بودم. نميدونم چرا. هيچ دليلی نداشت اما من منتظر بودم -
امروز چهار بار اين شعرو شنيدم -
چون توانستم ندانستم چه سود
چون بدانستم توانستم نبود
حالا که چی؟ چی ميخوای بگی؟‌ راس ميگی يه کاری بکن حالا هم بتونم
الان ميرم از کوچه باغ رد ميشم. البته ميدونم که خيلی تاريکه -

Monday, November 15, 2004

زبان مشترك

همه مردم دنيا به يک زبان سکوت ميکنند
پ.ن: کی ميدونه اين حرف خفن رو کی گفته؟

Sunday, November 14, 2004

آدرس


اسم خيابونتون چيه؟ -
والا نميدونم. ياسر عرفات تازه مرده -
.
پ.ن: مرگ بر تا پيروزی

Wednesday, November 10, 2004

!خوش به حال ديوونه

گندش بزنن اين عقلو که همه جوره دردسره. چه تو مخيش چه تودهنيش
!!!! مُردم از دندون درد

ميخوام ديوونه باشم

گندش بزنن اين عقلو که همه جوره دردسره. چه تو مخيش چه تودهنيش
مُردم از دندون درد

Tuesday, November 09, 2004

مجتبي سميعي

باز آزادی در بند است. شايد فردا نوبت من و تو باشد اگر سکوت کنيم

Monday, November 08, 2004

حقيقت

تاريکی
سقوط
هياهو
نه پاسخی... اگر پاسخی باشد
ميترسم که نميترسم
ميترسم که بايد بترسم
!!اما نه
...اين نيست
ميترسم از برخورد
بی تصويری از چيستی اش
شايد مثل طعم ترش ماست در اولين قاشق بستنی

Sunday, November 07, 2004

شكنجه


!!!عجب حبسی کشيدم!! سنگين
سه روز تعطيلی تو خونه ای که مودم کامپيوترش سوخته

Wednesday, November 03, 2004

اخطار

!ما گرفتيم. گرفتنی -
گندش درآمد همی و کسان را به دعا واداشت -
از اين گندها بترسيد. ما خودمان نيز ميترسيم خداوکيلی -

Monday, November 01, 2004

سنگ

اين روزا يه بوی گندی از اون ته احساساتم مياد. از اولش هم ميدونستم اينطوری ميشه. ميدونستم بالاخره گندش درمياد. حالا ديگه همه ميفهمن که کشتمش.
..ادامه دارد؟
نکته: (احساسات من تهِ آناتوميکی نداره. توالت هم نميره. فکرای غير رومانتيک نکنيد).