!ولم كن! خسته ام

Monday, May 31, 2004

ديوار شكسته

چرا همه انقدر ترسيدن. احتمال اومدن زلزله بيشتر از احتمال اينکه الان قند بپره گلوشون خفه شن نيست. مرگ از زلزله نزديکتره. حتی از زندگی هم

بوي مرگ

چرا همه انقدر ترسيدن. احتمال اومدن زلزله بيشتر از احتمال اينکه الان قند بپره گلوشون خفه شن نيست. مرگ از زلزله نزديکتره. حتی از زندگی هم.

Saturday, May 29, 2004

تساوي حقوق

نظربه اينکه حجاب مصونيت است نه محدوديت پيشنهاد ميکنم آقايان امسال حتما احساس مصونيت را با پوشيدن مانتو و شلوار و مقنعه ترجيحا با چادر در مرداد ماه تجربه کنند. از جميع بلايا مصون خواهند بود انشاالله

كفش سفارشي

هر چي كفش گشاد ميپوشم باز مغزمو ميزنه

حس شاعري


امروز هیچ شاعر نیستم -
نه که روزای دیگه هستی -
تو رو سنه نه ! کسی از تو نظر خواست ؟ -


Thursday, May 27, 2004

ياد ايام

!!يادم بخير! قبلنا چقد فرق داشتم

پايان آرزوها

بچه که بودم آرزو داشتم بزرگ شم. حالا که بهش رسیدم, آرزو میکنم که کاش زبونم لال شه تا دیگه از این آرزوها نکنم. حالا اگه به این آرزوم برسم چی؟
فکر کنم اونوقت آرزو کنم که کاش بمیرم تا دیگه از این آرزوها نکنم ...
وای چه خوب....
نتیجه اخلاقی: آرزوها هر چند هم که ناقص و غلط باشن, عاقبت به خیر میشن
پس حالا, بگیر که اومد.
کاش ... کاش... کاش... کا...........................................
انقدر آرزو کن تا جونت درآد

آخه من کيم؟‌

Wednesday, May 26, 2004

دروازه اي به دنيايي

وقتی چشام سياهی ميره, ميرم يه جا ديگه . يه بعد ديگه. نميدونم چيه. بايد يه کاری کنم بيشتر طول بکشه تا خوب ببينمش

نصيحت

هی بهت میگم لازم نیست همه چیو تجربه کنی , از تجربه های دیگران هم میتونی استفاده کنی -
آخه تو رو چه حسابی داری این حرفو میزنی -
رو حساب تجربه ای که دارم -

كودكي از دست رفته

آدم و حوا وقتی به دنیا اومدن چن سالشون بود؟ من که همیشه تو ذهنم به وجود اومدن یه آدم بزرگو دیدم, نه یه نوزادو. خودمونیم ها خدا از این دو تا بی پدر مادر, بچگی رو که دریغ کرده,اونوقت حقش نبود یه شیطنت کوچولو رو بهشون ببخشه؟ آخه اونا هم شاید دلشون میخواسته بچگی کنن. آخه از دلت اومد؟ طفلکیا....

نتیجه اخلاقی: خدا دلش میاد همه کاری بکنه, پس جهنم رفتن منم رو شاخشه....
وای خدایا به خودت غلط کردم , دیگه آدم میشم. اما جان من بذار من سیبمو بخورم, آخه خیلی باحاله. اصلا تقصیر خودته که انقد خوشمزه ساختیش . منم میخورمش, تو هم که کارت درسته. من مهربونیتو دوست دارم نه عصبانیتتو, آخه اصلا بهت نمیاد.
جووووون. نوکرتم

Tuesday, May 25, 2004

زمان

شايد ملکه زيبايی سال 5608 استقلال بيلی بون ايستگاه پنجم زمين, 5 دقيقه ديگه داره به نوه اش ميگه که کندی زمان دلشو پوسونده. وشايد رييس جمهور ايستگاه پنجم آسمون که همين الان تصميم گرفت تقويمو نگاه کنه, 5 سال ديگه که ديد امروز پنجم هشتهء سی و دوم سال 130 انقلاب مالانو, روز تولدشه ,به ياد کوتاهی عمر آه بکشه
- چی ميشد زمان ما مثله....نه مثله.....نه تندتر از..... يا کندتر از.... نه.....
- اويناقان اوينيامير, ديير اتاق ايريدير؟ مثلا اگه زمان فرق ميکرد, تو آدم ميشدی؟ عمرا"


يه نکته علمی: من تعريف زمانويادم رفته


Friday, May 14, 2004

گدا كوچولو

مخصوصا زیر آفتاب نشسته بود تا بیشتر دل بسوزونه. اگه فقط 20 سانت جابجا میشد چشمای کوچولوی تو بغلش اینطوری از آفتاب نمیترسید. بچه جون تو که خودت میدونی آفتاب با چشای بچه های خیابون سرجنگ داره. تو که تو چشات هنوز جای زخمهای آفتاب هست. برو اونورتر بشین , انقدر اون بچه رو عذابش نده. اگه هوای بچه رو نداشته باشی از پول امروزت خبری نیست. پولی که نمیدونم باهاش میخوای خرج سوروسات کدوم حرومزاده روو بدی. آره حرومزادس..... باباته , ننته, یا هر کیته ,حرومزادس. حتی اگه تورو واسه نون شب فرستاده, بازحرومزادس :((
...آخه چشاش خیلی قشنگه, مثل چشای خودت

Thursday, May 13, 2004

تسويه حساب با داماد

میخواستم با قطره ای که تو بالکن افتاد رو سر فامیل جدیدمون شوخی کنم, اما من امروز خیلی جدی تر از این حرفام. تازه سرم هم بد جوری درد میکنه. آقا چجوری میشه فهمید که یکی راس میگه یا دروغ. اون یکی هر کی باشه فرق نمیکنه؛ تو, من , اون؛ فقط اینکه ادعاش بشه آدمه
ولی خودمونیم ها, چقدرمی خنديدم بهش اگه اونی که افتاد رو سرش راستی راستی دق دلی يه گنجشک کوچولو بود که رو سرش خالی شده بودِ . اونم تو جلسه معارفه خوانواده هاي اون و اونيکی

Monday, May 10, 2004

سرآغاز

به نام تو که ميدانم ازمن دلگيری مثل خودم از خودم . اما با من درگير نيستی مثل خودم با خودم. اما خيلی گير ميدی. جان من ول کن