!ولم كن! خسته ام

Monday, October 30, 2006

دخترعمو

ديروز با من خنديد
و فردا مرد
اين يعني زندگي
!!به همين سادگي

Sunday, October 22, 2006

زندگی ضربدر 3

سه قلوها... خوش اومدین

Wednesday, October 11, 2006

خاله زنكي

هر كي بميره و يه روز خاله زنكي نكنه خنگه
خيلي حال ميده
خيلي
خيليييييييييييييييييييييييي

Monday, October 02, 2006

ديدار

از سر جوگيري امروز دارم آپديت ميكنم. آره داداش جو گرفته. حالا كه چي؟
.
ميدوني؟ يه جورايي انگار ديشب دلم تنگ شد
واسه خودم
واسه حال و هوام
واسه نوشتن اصلن
!!واسه اون روزايي كه ديدن هر منظره اي و شنيدن هرصدايي، يه كتاب، هزارتا كتاب، يه كتابخونه حتي
اونقدر فكراي جورواجور توذهنم ميريخت كه از اين كتابخونه بالاخره چند خطش ميتونست نوشته بشه.هرچند هيشكي جز خودم نميفهميدشون
اما حالا همه چي انگار بي معني شده. يا شايد هم تكراري. يا شايدم ديگه حسش نيست
آره! خودشه. حسش نيست
خيلي پير شدم
اما به هرحال نوشتن خوبه
حتي اگه پير شده باشي