!ولم كن! خسته ام

Wednesday, November 17, 2004

ندا

امروز همش منتظر بودم. نميدونم چرا. هيچ دليلی نداشت اما من منتظر بودم -
امروز چهار بار اين شعرو شنيدم -
چون توانستم ندانستم چه سود
چون بدانستم توانستم نبود
حالا که چی؟ چی ميخوای بگی؟‌ راس ميگی يه کاری بکن حالا هم بتونم
الان ميرم از کوچه باغ رد ميشم. البته ميدونم که خيلی تاريکه -