!ولم كن! خسته ام

Monday, January 03, 2005

طفلكي خداي من

صابخونه مسجد حق داره جان خودم-
راس ميگه خوب
:ميگفت
تو دنياي خدايان كارا همه برعكسه "
اختلاف طبقاتي بيداد ميكنه و از عدالت اجتماعي و تقسيم عادلانه ثروت خبري "نيست
(غلط نكنم مقام عظماي اونجا (هم) غير از درس حوزه چيز ديگه اي از اقتصاد نميدونه)
:ميگه
من موندم اينهمه پولو ميدن به اين خداهاي بالاشهري كه چي؟"
"كه برق خونه هاشون بيشترچشم ما خدا فقيرا رو كور كنه ؟
:ميگه
شديم چوب دو سر طلا "
از اينور بودجه نداريم
از اينور هم كه ارباب رجوع بيچارمون كردن با اين خرده حاجتاشون
آخه كسي نيست بگه بابا جان من بدبخت پول ندارم يه در بخرم اين زمستوني از شر اين گوني پاره ها خلاص شم
اونوقت يكي از من خونه ميخواد
يكي ماشين ميخواد
يكي كار ميخواد
يكي شفا ميخواد
يكي چي ميدونم عشقشو ميخواد
برو بابا دلت خوشه
"گشنگي نكشيدي عاشقي از يادت بره
:ميگفت
كارم نميذارن بكنيم بدبختي"
ميگن كارتن خوابا رو راه بدين تو خونتون
" بابا جان تو اين خونه خودمون داريم يخ ميزنيم. كارتن خوابا كه ديگه هيچي
چي بگم والا. راستم ميگه بدبخت. شب و روز هم كه ارباب رجوع داره.
بابا يه سوبسيدي! يه صدقه اي! بدين در راه خدا
راستي 1: من بيگناهم. برين از خودش بپرسين
راستي 2: تصميم گرفتم با همين آق خداي خودمون يه سفر برم سرزمينشون. منتظر گزارشات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و عشقي من باشيد.
راستي 3: اين گزارشات بصورت عشقي و به تناوب زماني هر وقت دلم خواست تقديم شما خواهد شد