!ولم كن! خسته ام

Friday, October 22, 2004

قصه مولود


مصی يه مامان داشت که اسمش شهناز بود. شهناز يه عمه داشت که اسمش طاهره بود. طاهره يه دختر داشت که اسمش مولود بود. مولود يه دختر داشت که اسمش پريسا بود. وقتی مولود بدون اجازه پريسا اونو قورت داد تا به دنيا بياردش مريض شد. حتماتقصير پريسا بود که مولود مريض شد. مولود از پريسا متنفر شد. ۲۸ سال مولود پريسا رو شکنجه کرد. شکنجه هاش زياد بهتر از شکنجه های وزارت اطلاعات نبود. پريسا ۲۸ ساله شد اما قيافه اون ۴۰ ساله شد. طاهره از دست مولود غمگين شد. شهناز از مولود متنفر بود. شهناز از مولود متنفرتر شد. مولود مريض شد. مولود اينبار پريسا رو قورت نداده بود. مولود مرد. دکتر اونو کشت. حتما تقصير پريسا بود که مولود مرد. پريسا آه کشيده بود. پس طاهره از پريسا متنفر شد. شهناز رفت به مراسمِ ؛ببخشيد که مرد؛ شهناز خيلی دلش سوخت. شهناز گريه کرد. مصی کفرش از دست شهنازدراومد.
.
همين