!ولم كن! خسته ام

Tuesday, September 21, 2004

اخبار فامیلی

وزنم زياد نشده اما شديدا احساس چاقی ميکنم. کک و مک های پوستم هزار برابر بيشتر از ديروز به نظر ميان. دو تا جوش تو دماغم و اون يه دونه وسط ابروهام (مثل خالهای هندی) کم بود بغل دماغم و رو چونه ام هم جوش زدم (البته ظاهرا به چشم دیگران خیلی هم پدیدار نیستن اما واسه درآوردن کفر من کافی هستن). موهامو هر چی مرتب ميکنم باز به هم ميخوره. چشام انگار چپ شده. موقع راه رفتن هم که هی قوز ميکنم. خلاصه منی که تا ديروز دم آينه ياد اسمرالدا ميافتادم امروز دچار حس خفن کوازيمودويی هستم. البته اين تبادل احساسات هر از گاهی رخ ميده. مخصوصا وقتی که کارها گره خورده باشن و من بخوام از چشم پدرم هم پنهون شم.
خبر: امروز پسردايی طفلکی من رو به خاطر اينکه يک سال زودتر به گرفتاری مدرسه رفتن بيافته ۶ روز زودتر به اين دنيای مسخره آوردن. طفلکی هنوز اول راهه. باز خوش به حال خودم که ۲۶ سالشو گذروندم. نکته: اين جوجه کوچولو نوه ۱۹ام خانواده و ۳هفته از ۱۸امين نوه يعنی علی کوچولو بزرگتره. من دومی ام و دو و نيم سال از اولی که داداشم مهدی باشه کوچيکترم.